در حریم اهل بیت(ع)

بنام خدا

خیلی خلاصه و خودمانی::

خیلی حرف ها غیر خصوصی است و شاید آن قدر بی اهمّیت است که اگر همه بفهمند طوری نمی شود .

بعضی حرفها هم مهمّ است ولی باز هم اگر  دیگران بفهمند ،نه آسمان به زمین می آید ونه زمین به آسمان می رود .

ولی برخی حرفها ،خصوصی است و به قول  برخی«دزدکی شنیدن ممنوع!»

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند::«وقتی دو  شخص آهسته (خصوصی) سخن می گویند به خلوت آنها وارد نشوید»

راستی!!!!

اصلا شاید روزی آن دو نفر خودمان شویم آنوقت هم دوست داریم کسی پاگوش باشه و حرفهای خصوصی ما را گوش کنه؟؟؟؟؟؟؟؟



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 87/1/6ساعت  4:34 عصر  توسط صراط 
      نظرات دیگران()

    دندانهایت را به هم می فشاری وناگهان جیغی می کشی:

    خدا ذلیلت کنه،واگر هم خیلی ناراحتت کرده باشه:ادامه اش را اینطوری پی می گیریم::

    الهی که زیر قطار بری ،خدا یا خبر مرگش رو همین امروز(فردا کمی دیره) برام بیاور، الهی که زیر کامیون (ببخشید:18 چرخ)بری!

    بیچاره !کافیه که فقط یکی از این نفرین های برخاسته از عمق جان در حقّ او مستجاب بشه.(چی شود!!)آن وقت باید منتظر مراسم ختم و هفت و چهلمش و... باشیم،خدا رحمتش کنه!

    ولی فردای همان روز که به در و دیوار  خیره شده ای ،تا اطّلاعیه اش را پیدا کنی ،چشمهات خیره می شود  وبه جای عکس اون مرحوم و یا مرحومه،خودش را می بینی!از تعجّب شاخ در میاری؛

    و اینجاست که پی به ارزش این حدیث نبوی می بریم که فرموده اند::

    ::«من از خدا خواسته ام که نفرین دوست را در حقّ دوست مستجاب نکند»

    حالا فهمیدی چرا اون بیچاره که شما دیروز برای مردنش اونهمه خدا رو صدا زدی و  به بهانه اون دائم به یاد خدا بودی :هنوز زنده است؟!

    ّپس بهتره که بیائیم و بجای نفرین برای همدیگه ، دعا را برای هم بیشتر کنیم و حتی در نهایت عصبانیّت خیلی می خواهیم عقده خالی کنیم اینطور بگوئیم:؛

    خدا یا !گفتار واعمالشو درست کن تا اینقدر  روی اعصاب ما راه نره

    این پست را  را بنا به درخواست یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ از بخش آرشیو ،دوباره آورده ام



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 86/7/29ساعت  11:39 صبح  توسط صراط 
      نظرات دیگران()

    بنام خدا

    حضرت علی (ع) می فرمایند::  روزی دو گونه است: یکی آن که تو در جستجوی آن هستی و دیگری آن که تو را می جوید که اگر به دنبال آن نروی،‌ به سراغ تو می آید. فکر و اندوه سال آینده را بر فکر و اندوه امروز، اضافه مکن که برای رسیدگی به مشکلات هر روز، آن روز کافی است. اگر سال آینده جزء عمرت باشد، خداوند هر روز روزی تازه می‌دهد و اگر از عمرت نباشد، چرا غم و اندوه چیزی بخوری که مربوط به تو نیست؟ بدان کسی پیش از تو، به روزی تو نمی رسد و آن را از دست تو نمی تواند خارج کند و آن چه برای تو مقدّر شده،‌ هرگز نمی تواند آن را به تأخیر اندازد". روایت فوق و مانند آن برای جلوگیری از صفت مذموم حرص و زیاده طلبی است، هر چند انسان وظیفه دارد برای امرار معاش و کسب روزی به فعالیت بپردازد، اما از این نکته نباید غفلت ورزد که همه چیز بر اساس محاسبات بشری حاصل نمی شود. خداوند در قرآن می‌فرماید: "و فی السماء رزقکم؛ روزی شما در آسمان مقدّر شده است". از این رو خداوند گاهی به بعضی آفریده ها به گونه ای روزی می‌رساند که صد عاقل در آن حیران بماند. امام علی(ع) می‌فرماید: "اگر دست یابی به روزی،‌ تنها به اندیشه و عقل بود؛ نباید چهار پایان و نادانان که فاقد عقل و اندیشه و تدبیرند، به زندگی خود ادامه دهند".

    سعدی می‌گوید: 
                 چنان روزی به نادانان رساند      که صد عاقل در آن حیران بماند
    به این روزی که برای همه تضمین شده است "روزی مقسوم"‌ می‌گویند: شهریار می‌گوید:
    رزق مقسوم برات است،‌نباشی مغموم در سر وعده وصول است براتِ مقسوم
    ما و این رزق مقدّر پی هم می گردیم تا کجــا دست بیــابیم به وقت معــلوم



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 86/1/21ساعت  4:4 عصر  توسط صراط 
      نظرات دیگران()

    بنام خدا

    در غروب عطش آلود، وقتى برق شقاوت خنجرى آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست. وقتى صداى شکستن استخوان در گوش سم‏ها پیچید و آنگاه که خیمه‏ها در رقص شعله‏ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن، در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالى که همه هستى‏شان را در آغوش گرفته بود، گذشتند. تازیانه در پى تازیانه ، تحقیر و توهین و قاه ‏قاهى که با آه آه کودکان گره مى‏خورد ، گستره میدان شعله‏ ور را مى‏پوشاند.

    دشمن به جشن و سرور ایستاده است و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه‏هاى آراسته، به انتظار کاروانى هستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم، با شکسته‏ترین دل و تاول‏زده‏ترین پا، به ضیافت تمسخر، طعنه، خاکستر و خنده آمده است.

    زنان با تمامى زیورآلاتشان به تماشا آمده‏اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه، همه سرها فرو شکسته است.

    اما خروش رعدگونه زینب‏علیها السلام، آذرخش خشم سجادعلیه السلام و زمزمه حسین‏علیه السلام بر نیزه، همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه،اشک و ناله شد و باران کلام زینب جان‏ها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پرده‏ها به میهمانىچشمهای بسته آورد.

    چهل روز گذشت. حقیقت، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه از افق خون سربرآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازى گرفت. خونى که آن روز در غریبانه‏ترین غروب، در گمنام‏ترین زمین، در عطشناک‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهاى زمین جارى شد و رگ‏هاى خاک را به جنبش،جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستى، داغدار مظلومیت‏حسین‏علیه السلام شد. چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است و مرز رسیدن به تکامل است ، مگر ما سرما و گرما را به «چله‏» نمى‏شناسیم و مگر میعادگاه موسى در خلوت طور، با چهل روز به کمال نرسید.

    اینک، چهل روز است که هر سبزه مى‏روید، هر گل مى‏شکفد، هر چشمه مى‏جوشد و حتى خورشید در طلوع و غروب، سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است. چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب‏ها شراره مى‏زند. آنان که رنج پیمان‏شکنى بر جانشان پنجه مى‏کشید و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه، اشک و اندوه بودند و همه آنان وقتى به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ، بوى خون تازه و دود خیمه‏هاى نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفته‏اند، بر خویش شوریده‏اند. شلاق اعتراض بر قلب خویش مى‏کوبند و اسب جهاد زین مى‏کنند. چهل روز است که یزید جز رسوایى ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادى نشنیده، چهل روز است استبداد بر خود مى‏پیچد و حق در سیماى کودکانى داغدار و دیدگانى اشکبار و زنانى سوگوار رخ نموده است. اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذرى است که در تفتیده‏ترین روز در صحراى طف در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.

    اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهى چاک خورده است. آفتاب از پس ابر شایعه، دروغ و فریب سر برآورده و پشت پلک‏هاى بسته را مى‏کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن مى‏خواند.

    اربعین است. هنگامه کمال خون، بارورى عشق و ایثار، فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن. هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن. و کدامین دست محبت‏آمیز است تا دستى را که چهل روز از گودال، به امید فشردن دستى همراه، برآمده، بفشارد؟ کدامین سر سوداى همراهى این سر بریده را دارد و کدامین همت، ذوالجناح بى‏سوار را زین خواهد کرد؟

    اربعین است. عشق با تمام قامت‏بر قله «گودال‏» ایستاده است! دو دستى که در ساحل علقمه کاشته شد، بلند و استوار چونان نخل‏هاى بارور، سربرآورده و حنجره‏اى کوچک که به وسعت تمامى مظلومیت فریاد مى‏کشید، آسمان در آسمان به جست‏وجوى همصدا و همنوا سیر مى‏کند. راستى، کدامین یاورى به «همنوایى‏» و همراهى برمى‏خیزد؟

    مگر هر روز عاشورا و هر خاکی، کربلا نیست؟ بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینى بمانیم



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 85/12/19ساعت  5:32 عصر  توسط صراط 
      نظرات دیگران()

    بنام خدا

    خیلی خلاصه و خودمانی ::

    خیلی حرف ها غیر خصوصی است و شاید آن قدر بی اهمّیت است که اگر همه بفهمند طوری نمی شود .

    بعضی حرفها هم مهمّ است ولی باز هم اگر  دیگران بفهمند ،نه آسمان به زمین می آید ونه زمین به آسمان می رود .

    ولی برخی حرفها ،خصوصی است و به قول  برخی«دزدکی شنیدن ممنوع!»

    پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند::«وقتی دو  شخص آهسته (خصوصی) سخن می گویند به خلوت آنها وارد نشوید»

    راستی!!!!

    اصلا شاید روزی آن دو نفر خودمان شویم آنوقت هم دوست داریم کسی پاگوش باشه و حرفهای خصوصی ما را گوش کنه؟؟؟؟؟؟؟؟ 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 85/12/14ساعت  3:59 عصر  توسط صراط 
      نظرات دیگران()

    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    انتقال به مکان جدید
    [عناوین آرشیوشده]